news-details
ویدئویی

شعر خوانی ذاکر نوجوان آقای ارشیا نجاران به مناسبت ولادت امام رضا (ع)

مراسم جشن میلاد امام رضا علیه السلام؛ هیئت فرهنگی مذهبی جنت الحسین(ع)

متن شعر: ساعات طوفان،وقت جزر و مد رسیده نبضم چه محکم میزند تا صد رسیده آیا قبولم میکند یا نه؟ولی نه اصلا چرا این فکرهای بد رسیده اینجا تمام مهربانی مال آقاست اینجا مگر بر سینه دست رد رسیده ؟ سوت قطار آمد،کسی در پشت در گفت: ای جانمی جان اول مشهد رسیده از کوچه قلبم تا حرم یکباره پر زد ردّ پرم تا پرچم گنبد رسیده طوفان عشقت شست و شو داده دلم را چشم رئوفت آبرو داده دلم را دلشوره ای شیرین سر بال و پرم هست هشت آسمان آیینه در دور و برم هست باران غم هرگز نمیگیرد سراغم تا مهربانی های تو روی سرم هست وقف سر انگشت پر از مهر تو بوده هرجا اگر نام و نشانی از کرم هست خوبی تو تا ناکجا تا آن سوی عرش هر قدر هم بالا و بالا میپرم هست این بچه آهو های اشکم زنده هستند تا گوشه های دنج و گرم این حرم هست داخل نمی آیم،دم باب الجوادم اینجا برای ما گداها بهترم هست شرط قبول افتادن ایمان،تویی تو خورشید عالم تاب من ، سلطان تویی تو لبخند تو آغاز احساس سحرها زیباترین نقاشی تصویر گرها این قلب ها از بچگی زائر شدن را دیدند در تاب و تب دوش پدرها حتما همیشه عذرها را میپذیری با تو نمی ماند اگر ها و مگرها اصلا تو اینجا آمدی تا پر بگیرم تا واشود از بال هامان دردسرها از دست تو اذن شهادت را گرفتند طوفانیان جبهه ها،آن باجگرها روی قدمگاه دلم پا میگذاری سنگ است اما از تو میگیرد اثرها از خاک نیشابور چشم من گذر کن خورشید معراج کجاوه،یک نظر کن شاه خراسانی و دنیا زیر پایت صدها مفاتیح الجنان در یک دعایت بالا نشین بودی ولی با ما نشستی رزاق هر سفره،غلامان هم غذایت غربت کشیدی تا دلی غمگین نماند هرجور شد ماندی به قربان وفایت آه ای امام فطر ما بی تو فطیریم آب و غذامان غصه های بی نهایت بی تو چه میکردیم اگر اینجا نبودی بی این همه الطاف بی چون و چرایت ما چند وقتی میشود باران نداریم آقا بدون التفاتت جان نداریم از آن زمان که وارد ایران شدی تو قبله عوض شد،قبله ایران شدی تو سلمان فرستادیم و زهرا باکرامت آقاییت را داد و حالا جان شدی تو مهمان ما هستی ولی ما ریزه خوارت بر خشکسال دستها باران شدی تو بی تو تمام آرزوها هرز میرفت اما رسیدی سبزی گلدان شدی تو دِعبل سر زخم شما را باز کرده تا گفته از کرب و بلا گریان شدی تو از جدتان گفت و دلت را غم گرفته ابن شبیب چشمتان ماتم گرفته شاعر : علی اکبر لطیفیان

به اشتراک گذاری این مطلب!

دیدگاهی برای نمایش وجود ندارد